جدول جو
جدول جو

معنی عر و گوز - جستجوی لغت در جدول جو

عر و گوز
(عَرْ رُ)
عر و تیز. شور و غوغای بی محل. (آنندراج) :
بر دماغ حسن چون با دختران ریش خورد
عشوه با آن عروگوز از خویش نفرت می کند.
ملا فوقی یزدی (از آنندراج).
تا کی این کش وفش تقطیع و عروگوز مال
غافلی کآخر تو را صد مایه خجلت داده اند.
ملا فوقی یزدی (از آنندراج).
نگشوده بغیر عروگوزی از وی
این کله دراز کرنایی بوده.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عر و گوز
پارسی است ار و گوز داد و فریاد بی جا
تصویری از عر و گوز
تصویر عر و گوز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَرْ رُ)
آواز بد. (از فرهنگ لغات عامیانه) ، گریه و زرزر کردن بچۀ نحس را نیز گویند. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(عَرْ رُ)
هارت و پورت. اشتلم. داد و فریاد به تظاهر. عر و بوق
لغت نامه دهخدا
(عَرْ رُ)
از اتباع است. (یادداشت مرحوم دهخدا). عروتیز. اشتلم و بانگ و فریاد به تظاهر. رجوع به عر و تیز شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ / دُ رُ)
معنی ترکیبی آن دریدن و دوختن است و کسی را گویند که صاحب تجربه و دانا باشد که اگر احیاناً امر غلطی از او سر زند اصلاح آن را به دانستگی تواند. (لغت محلی شوشتر - نسخۀ خطی). درادوزا. دران و دوزان. درانه و دوزانه. رجوع به درادوزا شود، کسی را گویند که جنگ و صلح و نیکی و بدی را با هم کند. (لغت محلی شوشتر خطی) :
سال و نیم است که غمگین دل ورنجورتنی
با بلا بر ستدو داد و در و دوز پدر.
سوزنی.
، حیله. مکر. تزویر. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
ای سوزنیک چون پسر خواجۀکلاج
با زرق و لباسات و فسون و در و دوزی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا